زهرا کوچولوزهرا کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

زهرا کوچولو و باباش

سلام دوستانی که به وبلاگ من سر میزنند لطفاً کامنت بگزارید

شما بگویید

1390/7/6 2:38
نویسنده : بابای زهرا
1,633 بازدید
اشتراک گذاری

باسلام وارزوی سلامتی برای تمام دوستان و همراهان.اولین جمله ای که با دیدن عکس بالا به ذهنتون  میایید و یا اگر خاطره  خاصی را بیاد میاوریید .بنویسید تا همه بدانند.اگر دوست داشتید بگویید تا هر چند روز یکبار  یک عکس را با کمک شما  انتخاب کنیم و بعد شما بفرمایید.منتظر جواب دوستان هستم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

فرشته مامان امين رضا
2 مرداد 90 7:29
سلام من اين تصوير كه ديدم ياداولين موبايل افتادم كه اين بازي توش بود
فرشته مامان امين رضا
2 مرداد 90 7:30
راستي فرشادخان خدمت نمي رسيم قابل نمي دونين سري به ما بزنين.
مامان شازده کوچولو
2 مرداد 90 11:46
وااااااااااااااااای آتاری یادش به خیر چقدر با داداشهام بازی میکردیم. دستتون درد نکنه ، تجدید خاطراه ای شد.
zeinab
2 مرداد 90 12:24
آتاری عزیزم بازی بچگی مان
مامان عسل
2 مرداد 90 18:13
آخی یادش به خیر چقدر بازی می کردیم تا اینکه بالاخره مامانم عصبانی شد و آتاری رو زد شکست پیشنهادی هم برای عکسای بعدی ندارم چون شما خودتون خوش سلیقه هستین
مامان آناهل
4 مرداد 90 0:28
آتاری.
مامان ماهان
4 مرداد 90 10:44
آقا فرشید ازتون ممنونم که به فکر من بودین و دلداریم دادین و همین طور تو وبتون ازم یاد کردین من به داشتن دوستای خوبی مثل شما افتخار میکنم الهی همیشه زنده باشین
مامان جگر گوشه ام
4 مرداد 90 13:00
وای یاد آتاری افتادم بچه بودیم داداشم خیلی بازی میکرد منم به صداش حساس بودم مخصوصا وقتی هواپیما بنزین تموم میکرد من بازی زیر دریایی رو بیشتر دوست داشتم
مامان علی
4 مرداد 90 13:37
واااااای.یاد آتاری افتادم که مامانم برای داداشم از مکه اورد.سال 66 .این بازی رو دوست نداشتم منو یاد صدای هواپیماهای جنگ ایران و عراق میندازه.صدایی که همه دوران کودکیمو پر کرده.من بیشتر دزد و پلیس بازی میکردم
شکوفه گیلاس
4 مرداد 90 14:24
یادش بخیر اتاری های زردرنگ که یواشکی تو روزهای امتحان باهاش بازی میکردیم.
من هم چون مادربزرگم مسن بود و سواد نداشت .میگفتم حافظه تقویت میکنه و بهتر امتحان میدهم

مامان پرهام
5 مرداد 90 14:14
سلام يادش بخير آتارييييييييييييييييييييييي چقدر با داداشم سر بازي كردنش دعوا مي كرديم عجب روزا زود ميگذره انگاري همين ديروز بود ممنونم ياد داداش بزرگم افتادم كه همش زور ميگفت البته الان 2تا بچه بزرگ داره ممنونم
مامان نازنین زهرا
5 مرداد 90 16:15
یاد بچگی هام افتادم من هنوز عاشق این بازی ام مخصوصا صدای اونجایی که بنزین داره تموم میشه یه روزهایی با افتخار به خواهرام پز میدادم من تا امتیاز 22 هزار رفتم البته الانم من بازیش میکنم


درسته.مخصوصاوقتی امتیاز 10000میشد و به قول معروف یک جون بهمون میداد.انقدر ذوق مرگ میشدیم که همانجا بمبببببببببببببببب
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
12 مرداد 90 11:41
وای چه عالی آتاری. یادش بخیر با چه دبدبه کبکبه ای رفتیمو یه دست دومشو خریدیم چه افتخاری میکردیم (حالا هفته پیش رفتم واسه ی پسرم 500 تومن پلی استیشن3 خریدیم انگار نه انگار) خیلی این بازیو دوست داشتمو دارم تابستونا که پسر خاله هام میو مدن با هم بازی میکردیم البته دعوا هم میکردیم یادش بخیر.